چند سالی میشه چون خونمون به مسجد خیلی دوره، کمتر پیش میاد که شب های احیا رو توی مسجد بگذرونیم. البته حسینیه داریم ولی نمی دونم چرا دوست ندارم اونجا برم. چون من نمی رم مامانم هم نمیره. توی خونه دور هم می شینیم و اعمال شب احیا رو انجام میدیم. خیلی با مسجد فرق داره.
بعضی وقتا فکر می کنم تو خونه موندن خیلی بهتر از مسجد رفتنه توی این شب ها. توی مسجد بعضی ها رو می بینم که لحظه شماری می کنند واسه شام دادن! بیشتری ها هم که خودشون رو آماده کردند واسه حرف زدن. بعضی دخترای جوون و خانم ها هم آرایش کرده اومدند و مانور می دند! واقعا جای تعجب داره. صدای سروصدا و همهمه ی زنان و گریه های بچه ها همه ی اون آرامش و غرق شدن در قرآن رو به هم می زنند.
ولی توی خونه آنقدر ساکت و باصفا می تونیم برای همه ی دوستامون و آشناهامون دعا کنیم بدون اینکه مشکلات خودمون یادمون بیاد. بدون این که حواس آدم به اطرافش و دیدن خانم های مختلف و خیلی چیزهای دیگه پرت بشه.
البته این تفکرات از وقتی کمتر مسجد رفتم در من به وجود اومده. شاید خیلی ها توی مسجد بهتر بتونند اعمال شب احیا رو انجام بدهند. دیدم بعضی ها رو چگونه در زیر چادر اشک می ریزند و با خدای خودشون راز و نیاز می کنند. و همچنین در مورد آقایون هم فکر کنم مسجد بهتر باشه، نسبت به خانم ها!
پ.ن: قبل ترها در مسجد خیلی صفا می کردم و راحت تر می تونستم اشک بریزم و دعا بخونم. دلم برای گذشته هام تنگ شده. هر چند الان بهتر می تونم برای بقیه دعا کنم و با یاد مظلومیت امام علی مظلومان را فراموش نکنم.